امامِ رئوف | ||
یک سلام از ما جواب از سمت مرقد با شما باز هم میل زیارت کردهایم از راه دور ما کبوترهای بیبالیم اما آمدیم نمرهی ما صفر شد از بیست؛ اما در عوض خطّهی ما تشنهی آب حیات و نور بود این دیار، این سرزمین، این زادگاه، این مرز و بوم سرپناه ناامیدان؛ مأمن مأیوسها گرم در رویای صحن و گنبد و گلدستههاست نور گیرد ماه، تا شبهای جمعه در حرم میرسند از راه زائرها، ملائک گردشان در ازای قطرههایی اشک با خود میبرند هرکه صید توست دیگر در قفس محبوس نیست من اگر از دست خود آزاد باشم بهتر است زادهی هر جای این دنیا که باشم خوب نیست هرکه کنج دنج خود را در حرم دارد ولی راستی با خود مریضی لاعلاج آوردهام عقدهی کورم به لبخند ملیحت باز شد عاقبت یا ساکن خاک خراسان میشوم زاغکی زشتم ولی نزد تو چشمم روشن است در زیارتها سرم پایینتر از قبل است و من بازدید هرکه هربار آمده پس میدهی خواب دیدم در حریمت شعرخوانی میکنم پاسخ این خواهشم در بند امضای شماست اشک در چشمت به شوق آشنایت جمع شد از فشار زهر گاهی غلط خوردی بر زمین روی خاک افتادهای اما نه با اصرار خود با لبان تشنه زیر لب صدا کردی حسین روضه میخواندی که یا جدّاه! بعد از کشتنت آه... یا جدّاه! ناموست پس از تو زار شد محمدعلی بیابانی [ دوشنبه 93/10/1 ] [ 1:30 عصر ] [ کبوترِ حرم ]
[ نظرات () ]
|
||
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |